خاطرات شهید سید هادی حسینی
خاطرهاي به نقل از خود شهيد(شهيد حسيني) ***** اسم مستعارش را گفت:اسمَم ابراهيمه. من هم به شوخي گفتم :« مَنَم پسرِتَم، اسماعيل.» خنديد. پس از مدّتي كه رفتيم، متوجّه اين شديم، تيم شناساييمان لَوْ رفته بود. آنقدر به مدت يك ساعت آتش بر سرمان ريختند كه مطمئن شدند، تكّه بزرگمان گوشمان است. پس از آرامش نسبي منطقه و در فرصت ...
ادامه مطلب »